Category Archives: Reviews

تپیدن در نقش مایه ها

تپیدن در نقش مایه ها

هنگامه عابدین | ۱۵ اسفند ۱۳۹۲

به بهانه ی نمایشِ نقاشی های “بهروز نقی پور” در هلند

1538675_611946725507810_95768903_n

آن چه در اولین ” نگاه” از مرور بر دوره های کاریِ “بهروز نقی پور” آشکار و بلافاصله جلوه می کند، همه ی آن چیزی است که من به آن می گویم “شرافتِ سخت عریان”.شرافت – صداقت وعهد دیرینه ای که گویا هنرمند از دیرباز با خودش بسته و هنوز به آن پای بند است. دیرینه وکهن همچون بافتِ زمُختِ کارهایش تو گویی “رَدِّ زمان” از هیچ دوره ای نگذشته، مگر آن که پیش از آن از نقاشی های او “گُذر” کرده باشد. عدم شیفته گی و مسخ شده گی اش به ”جریان”و نهضت – عدم سرسپرده گی به هر دوره، اثر، و یا هنرمندی اگر چه همراه با آگاهیِ بارز او از همه ی این هاست، اما او را هنرمندی به غایت بی تکلف و بی ادعا و وفادار مانده به کنش ها -باور ها- و نگره ها ی فلسفی- فردی و جستجوگری بر چگونگی و چرائی ِ هستی شناسی نشان می دهد. گاه در پَس و پُشتِ بافت های  زُمُخت و سخت، دلنازکیِ عمیق ِ ریشه دارش درپسِ “نقش مایه” های رنگینِ ملایمِ آرام و گاه حس آلود  ناگهان “لو” می رود که بیش و کم نشانی از ردّ “ملیت و قومی” اوست.

69550_612643565438126_603655014_n1557600_612643722104777_917800555_n

در فضای به شدّت مدرن ِ جهانِ نقاشی ” بهروز نقی پور” ترکیب بندیِ ملایم رنگی، بی اعتنا به فضا و علی رغمِ قالب “آرکائیک” که در بر گیرندهٔ دوره های مقرر زمانی است، جوری“بی زمانی” را هم همزمان تداعی می کند. نوعی اضمحلال و استحاله در قالب ِ بافت کهنه و تَرَک ها در آمد و شدی میانِ تولدی نو و قطعیت مرگ زمان و بی زمانی را هم به سیطره گرفته …. آن جا که در کار های “فیگوراتیو” حتی آن گاه که با سایه هاش “بازی” می کند و حتی با آن ها “گلاویز” می شود، و چه در آبستره ها، بی هیچ نشان از هیجانِ آنی، شاهدِ حاصل یک عمر تجربه- فرهنگِ عمیقِ بصری-آگاهی از چرخهٔ حیات و روند کیهانی- هویتِ قومی، فلسفی و فرهنگ فردی از او خواهیم بود. در هزاره ای که “هنرمند” دست از ایمانِ فردی شسته و در بندِ پسند و سلیقهٔ جمعی است، او همچنان برعهدِ استواری بر کنش فردی و هنرمندانه اش (و در شگفتی ،هم در تعامل با جهان) بی آنکه اثرش ملغمه ای از آمیزه های امروزی باشد، وفادار مانده. “نوشته- خط” در کار های او نه به مثابهٔ “خط نویسی” که بیشتر خط-خاطره ای قدیمی است. در نهایت چه بخواهیم، چه نخواهیم، نقاشی های بهروز نقی پور با (سبز-آبی) های دلنشین بی هیچ نشانی از “نارسی سیزم” و خود محوری در پارادکسی هوشمندانه در “فردیت ِ زیستهٔ خویش”، درد و شادی و دغدغه هائی “همگانی” را هم نه با سرکشی و فریاد و هیاهو که ملایم و نجیب “فریاد” می زند.

اسفند ۹۲

http://www.pellemag.com/?p=913

بهروز نقی ­پور، با خاکستر جسد فرزندش نقاشی کرد

در گذر زمان

امین شاهد | شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲

بهروز نقی ­پور، با خاکستر جسد فرزندش نقاشی کرد.

هنرمند ایرانی ساکن هلند، بهروز نقی پور، یک سال پیش فرزندش را از دست داد. جسد فرزند سوزانده شد. و اکنون بهروز نقی پور خاکستر جسد را با رنگ وابزار نقاشی آمیخت و نقاشی کرد.*  مهم نیست کجا هستی، این زمان است که در تو مهم می­شود، عُصاره­ ای از تو را می­ مکد و تصویرِ مجددِ تو را بازنمایی می ­کند، آن گونه که می ­اندیشی. اثر هنری در زمان این گونه زاده می ­شود، پالایش می ­یابد و مرگش ماندنی است. آری مرگ می ­تواند مانا باشد. مگر نه این که ایده درون خود، یک اثر هنری محسوب می­ شود؟ مرگ می ­تواند مانا باشد، حتا گاهی فراتر از زندگی. در این حال تنها در صورت است که زمان متوقف می ­شود. اما در اثر هنری به صورت یک انرژی پتانسیل جاری است.

بهروز نقی­ پور هنرمندی است که با وجود ۲۳ سال دوری از سرزمین مادری، همچنان به یافته ­های آبا و اجدادی ­اش وابسته است. از طرفی دانش تحلیلی او و شناخت درستش از نگرش ­های روز در هنر، آثارش را پیچیده نمی­ کنند. و از طرفی دیگر درون ­مایه ­ی ذهنی­ اش توام با خلوصی صادقانه نگرش ­های سفسطه­ گرایانه را از او دور می ­کنند. گو­­ اینکه وقتی با او به صحبت می ­نشینی، آگاهانه ­تر از آن صحبت می­ کند که می­ پنداری و نه پیچیده.

02

او که در کنار به وجود آوردن آثار، به تدریسِ هنر در  رتردام هلند و برپاییِ کارگاه­ های مختلف آموزشی هنر مشغول است، همواره در تعامل با جریان ­های کج­دار و مریزِ هنرهای تجسمیِ ایران نیز هست و در تکاپو برای باز کردنِ گره­ ای هر چند کوچک ناشی از درکِ نادرستِ مفاهیمِ رایج در این سرزمین. دغدغه­ ای که این روزها در کمتر اساتید شناخته شده­ ی حوزه ­ی تجسمی حتا دیده می ­شود. گویی رمقی برای اصلاحِ کج ­فهمی­ ها نمانده است، همان­گونه که در دیگر حوزه ­های علوم انسانی این منفعل ماندن به نوعی اپیدمی شده است.

یک سال از پرواز نیما نقی ­پور گذشت. انسانی که از وجودش شادمانی فوران می ­کرد و امروز خاکسترش در آثار پدر (بهروز نقی­ پور) این گونه ­اند. با ما می ­خندند و امید به زیستن را از خود منتشر می­ کنند. آثار جدید بهروز نقی­ پور، بیش از آن که یادآورِ مرگِ نیما باشند، ما را به کارناوالی می­ کشانند که مملو از خلوص و شادمانی است.

03

آثار نقاشی به نمایش گذاشته شده در این نمایشگاه بهروز نقی ­پور را می­ توان به سه دسته تقسیم کرد:

۱) آثار حاوی نقش مایه، چیدمان و ترکیبِ عناصری تصویری که جِرم و برجسته بودن شان تو را به یاد نقش برجسته­ های باستانی می­ اندازند. نقش مایه هایی باستانی که در آنها زندگی شکوفه زده و گویی سطحِ سنگیِ هزاران ساله را می ­دَرَند و می ­شکافند.

۲) آثار انتزاعی، ترکیب رنگ­ هایی آگاهانه و بافت­ هایی جاندار با استفاده از ترکیبِ مواد. در این آثار رنگ­ های تیره در محاصره­ ی رنگ­ های درخشان و براق قرار می­ گیرند و با حرکتی چون جریانِ آب در رودخانه، به نرمی از کنارِ سنگ­ ها و صخره ها می ­گذرند.

۳) سه اثر کالیگرافی که با جذابیت بصری و کنتراست شان جلب توجه می­ کنند، گویی بیشتر برای تکمیلِ کلیّتِ این نمایشگاه و ارائه­ ی یک کانسپت ارائه شده­ اند.

04

این نمایشگاه همچنین شامل سه اثر چیدمان نیز می­شود. سه جعبه ­ی سفید با عنوان “نشانه­ های یک زندگی” (یک تا سه) که حاوی وسایل شخصی، لوازم بهداشتی و وسایل درمانی و پزشکی نیما هستند و بصورت تابلو روی دیوار ارائه شدند. قاب کردنِ لحظه ­هایِ ممتد یک زندگی اگرچه آن را محدود می ­کند، اما چه برای مخاطبی که نیما را دیده یا ندیده باشد، احساسِ هم ­ذات ­پنداری را در امتدادِ دیدن باقی آثار و منتشر شدن نیما در آنها تشدید می­ کند.

05

اما می­ توان گفت که کلی بودنِ عناوین در آثار نقاشی بهروز نقی­ پور در مجموع شاید خط فکری بیننده را بیش از پیش به سمت شعار می­ کشاند. شاید اگر عنوانی برای آنها انتخاب نمی ­شد، حس و دریافت کلی مخاطبان خود بخود در این ارائه، همان برداشت ­ها را می ­داشت.

06

در انتها باید آثار ارائه شده در گالری “زاخ” در شهر “کریمپن آن دن لک” هلند را آثاری مشترک از نیما و بهروز نقی ­پور بدانیم. مجموعه­ ای که به نوعی “رستاخیز” اشاره می ­کنند و با تلنگری درون ما، یادآور می ­شوند که زندگی در مرگ نیز می ­تواند هم چنان ادامه داشته باشد.

بنا به گفته­ ی بهروز نقی­ پور کلیه­ ی درآمدِ حاصل از فروش این آثار صرفِ کودکان بیمار با بیماری­ های خاص در ایران خواهد شد.

http://www.engarmag.com/?p=629

جاودانگی عشق، مرگ و زندگی در هنر در نقاشی‌های بهروز نقی‌پور

جاودانگی عشق، مرگ و زندگی در هنر در نقاشی‌های بهروز نقی‌پور

نسیم روشنایی

حضور در افتتاحیه‌ی نمایشگاهی که همزمان بزرگداشت مرگ پسر نقاش هم باشد، فرد را به تناقضی رازآمیز دچار می کند. رازآمیزتر اینکه خاکستر بدن نیما، پسر بهروز نقی پور در نقاشی ها حضور داشتند. نیما از کودکی بیماری پیشرونده‌ی عضلانی مغزی داشت و در آستانه‌ی ٢٧ سالگی از دنیا رفت.یازدهم ژانویه، نمایشگاه نقاشی بهروز نقی پور به نام “در گذر زمان” افتتاح شد. این نمایشگاه به بهانه‌ی سالگرد درگذشت نیما برگزار شده است. بهروز نقی پور در طول این یک‌سال ٢٧ اثر هنری را که شامل نقاشی و چیدمان های هنری هستند، آفریده است.افتتاحیه‌ی “در گذر زمان” با استقبال خوبی از بازدید کنندگان ایرانی و غیر ایرانی روبه رو شد. از جمله چهره های شناخته شده‌ی فرهنگی که در مراسم افتتاحیه حاضر بودند، می توان به نسیم خاکسار، رضا علامه زاده و قادرعبدالله اشاره کرد.درحاشیه‌ی این مراسم با بهروز نقی پور، آفریننده‌ی این آثار به گفت‌وگو نشستیم:

http://www.radiozamaneh.com/120097

عکس از علی فتوتی

http://www.radiozamaneh.com/120194#.UtkDDfvwpCI

Schrijver Kader Abdolah opent expositie De Zaag

Schrijver Kader Abdolah opent expositie De Zaag

(Foto: Roel Botter) 1 / 19
zoom out
KRIMPEN AAN DE LEK – In de expositieruimte op het eiland De Zaag in Krimpen aan de Lek is zaterdag onder overweldigende belangstelling de tentoonstelling ‘In the course of time’ geopend door de bekende Nederlands-Iraanse schrijver Kader Abdolah.

Er worden werken geëxposeerd van de Iraanse kunstenaar Behrouz Naghipour, als herdenking van de eerste sterfdag van zijn zoon Nima.

In de begeleidende tekst bij de uitnodiging schrijft Behrouz: ‘Het is bijna een jaar geleden dat onze zoon Nima is overleden. Wij missen zijn stralende blik en mooie glimlach die vol was van vreugde, van leven, van hoop. In zijn korte leven was Nima’s pure liefde in zijn omgeving een bron van warmte en vreugde. We hebben zijn lichaam toen dat door de dood was bekoeld aan de warmte van het vuur teruggegeven. Het vuur gaf het ons terug als as. Zijn as is nu onderdeel geworden van een uitdrukking van zijn bestaan in een andere vorm. Deze vorm wil uitnodigen tot begrip van alle leven, alle bestaan. Tot begrip van leven in al zijn facetten van schoonheid, moeilijkheden en mogelijkheden. Het proces van leven in voortdurende verandering. Het proces van leven, van leven ‘in de loop der tijd’. Op 11 januari 2014 herdenken we Nima’s sterfdag met de opening van de expositie ‘In the course of time’. Elk kunstwerk is een belichaming en herdenking van Nima’s bestaan’.

De inleiding werd gedaan door Kayoumars Naghipour. Daarnaast was er Iraanse muziek die bij de aanwezige Iraniërs een golf van ontroering teweeg bracht. Ook de Nederlandse toehoorders voelden de emotie die de muziek opriep.

Alle werken zijn te koop en de volledige opbrengst komt ten goede aan een organisatie ten bate van kinderen met een verstandelijke- en/of lichamelijke beperking in Iran. De expositie is te bezichtigen op zondag 12 januari van 11.00-17.00 uur. Daarna op doordeweekse dagen van maandag tot en met vrijdag 24 januari op afspraak, tel: 06-5068741.

Dit artikel is voor het laatst aangepast op: 12 januari 2014

ابداع فرهنگی نوین در گرامیداشت هنرمندانۀ یاد یک عزیز

ابداع فرهنگی نوین در گرامیداشت هنرمندانۀ یاد یک عزیز

کیومرث نقی پور | چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲

IMG_9883

در سالگرد وداع آخرین نیمای نازنین، با حضور جمع وسیعی از دوستان همدل در فضائی مملو از تأمل و تعمق و سرزندگی ، در تموج رنگ ها و جلوۀ تابلوهائی گویا که هریک با زیبائی زوایائی از زندگی عاشقانۀ نیما و زندگی به طور کلی را در گذر زمان بازتاب می دادند، همراه با فیلمی تأثیرگذار از زندگی ویژۀ نیما، یاد او با جرعه های شراب در نوای موسیقی مرغ سحر گرامی داشته شد . این سالگرد در نوع خود ابداع فرهنگ نوینی در گرامیداشت هنرمندانۀ یاد یک عزیز با تأثیرپذیری مستقیم از زندگی او و بدور از تحمیل های سنتی مرسوم بود که در خاطره ها و یاد ها باقی خواهد ماند.

یک سال از وداع آخرین با نیمای عزیزمان می گذرد. جای نیما به گونه ای محسوس در کنار ما خالیست در حالیکه یادش لحظه ای ما را ترک نکرده است. ، یاد نیما برای من ترکیب متناقضی است از اندوه و نشاط توأمان. یاد چهره و نگاه خالص، مهربان،و رفتار شوخ و در عین حال جدی و تأثیرگذار نیما مرا به وجد می آورد و فقدان او اندوه گین می سازد. همان گونه که زندگی نیما نیز شوخ طبعی و تراژدی را همزمان با خود داشت.شاید او با این شوخ طبعی، به قولی، تراژدی ای را که تحمیلش شده بود به سخره می گرفت . تراژدی همزاد نیما بود اما او ، اعظم و بهروز تسلیم سرنوشت محتوم نشدند. حاصل آنکه نیما جنبۀ مثبت زندگی را بازتاب داد و خوشبخت بود. بهروز و اعظم نیز با عشق نیما هر یک به سهم خویش در این رابطه خوشبخت بودند و حاصل این رابطه سرزندگی نیما بود. فقدان نیما این تعادل را به هم ریخت.

در این مجال کوتاه قصد آن ندارم بیش از این از زندگی نیما بگویم. زوایائی از آن را در فرصت هائی بیان کرده ام و هریک از شما نیز بی شک از او خاطره ها و برداشت های ویژه ای دارید. آنچه راکه می خواهم با شما درمیان بگذارم برداشتی است از پروسۀ زندگی ویژۀ نیما در کنار اعظم و بهروز، و همچنین پس از فقدان نیما. پروسه ای که به یقین از آن به عنوان انکشاف یک فرهنگ نوین یاد می کنم. فرهنگی که هرسۀ این عزیزان در تکوین آن نقش داشته اند و با همدلی و همیاری دوستان و خویشان و محیط تکمیل شده است.

آغاز بیماری تراژیک فرزند و تداوم آن می تواند هر خانواده ای را اگر نه به سراشیب نیستی اما به انزوا و درخود بودن و افسردگی بکشاند. اما نیما و بهروز و اعظم با چنان روحیه ای عنصر زندگی را در این پروسه تقویت می کنند که حیرت انگیز است. من که در آغاز متأثر از فرهنگ غالب با عشقی که به آنها داشتم ناخودآگاه با نگاهی دلسوزانه آنان را می نگریستم، در پروسۀ برخورد با این همه قدرت عشق و سرزندگی که با صرف تلاش و زحمتی خستگی ناپذیر توأم بود، خود را ضعیف احساس کردم و از دلسوزی به همدلی رسیدم. نیما ، اعظم و بهروز دید من و بسیاری دیگر را نسبت به انسان هائی با مشکلاتی این چنینی که یا حذف می شدند یا با رفتاری مبالغه آمیز روبرو بودند، به گونه ای مثبت تغییرداد. و همۀ ما چه لحظات خوب و برابری را در پی این پروسه با آنان داشته ایم. این فرهنگ تازه ایست و به همین جا و پس از وداع با نیمای نازنین نیز ختم نمی شود.

مرگ نیما اگرچه فاجعه ای بود قابل پیش بینی اما وقوع آن شوک آور بود و مشاهدۀ آن بهت انگیز. من زمانی از بهت بدر آمدم که بهروز و اعظم گفتند نیما را خودمان حمام آخرین می کنیم. هنگامی که این کار را بدور از تابوها با هم انجام دادیم ، متوجه شدم که علیرغم احساس دردناک لمس رخت بربستن گرما و حیات ا ز وجودی نازنین ، اما بخشی از زندگی را نیز به عینه لمس می کنی و می پذیری که این خود ادامۀ روال زندگی ست و بخشی از تابلو بزرگ زندگی ، می دیدم که وسائل کمکی زندگی نیما که اینک بی مصرف بودند، در این وداع ملموس چگونه با دقت و وسواس از او جدا می شدند تا جزئی از تابلو زندگی نیما گردند. او با همان دلبستگی همیشگی و با آرامشی اعجاب انگیز در بستر همیشگی اش به خواب ابدی سپرده شد.

مراسم و دوران سوگ از دست دادن یک عزیز برای ناباوران به مذهب و جهانی ورای جهان موجود، هنوز روال ویژۀ خویش را نیافته است و اغلب ملغمه ایست از سنت و مذهب ِ ناخواسته در کنار بی اعتقادی ِ سامان نیافته.

اما مراسم وداع با نیما و برنامه های متعاقبت آن نیز برشی فرهنگی بود که با همدلی و مشارکت بسیاری از عزیزان جلوه ای ویژه یافت.

فاجعۀ انسانی از دست دادن یک عزیز آنهم جوان که بار اندوه آن انسان را از پای می افکند و می تواند به ورطۀ انفعال و زانوی غم در بغل گرفتن بکشاند، در اعظم و بهروز به گونه ای شگفت انگیز به نیروئی برای بازآفرینی تبدیل می شود. اعظم تجربه و آموخته ها و عشق و احساسات ذخیرۀ رابطۀ تنگاتنگ با نیما را برای کمک و یاری به کودکان و نوجوانان با محدودیت های جسمی و روانی بکار می گیرد و بهروز با خلق آثاری هنری با الهام از سالها زندگی مشترک عاشقانه با نیما، رد پای او را در تابلوهائی گویا تداوم می بخشد که در عین حال رد پای پر رمز و راز انسان در گذر زمان نیز می باشد. همچنین این کار پروسه ای ست دینامیک و با چشم انداز هنگامی که با پروژه ای پیوند می خورد که این تابلوها همراه با امکاناتی دیگر، در خدمت ایجاد بنیادی برای کمک به کودکان و نوجوانان نیازمند در ایران قرارگیرد.

این اندیشۀ بلند انسانی که فقط در عرصۀ ایده باقی نمانده و با اقدام همراه است و از حوزه های فردگرائی بسیار فراتر می رود و احساسات فردی را به عملی اجتماعی و در خدمت انسان تبدیل می کند، با کلمات قابل توصیف نیست و نوید فرهنگ بلند طبع نوینی را در برخورد با نشیب و فرازهای زندگی می دهد.

در سنت ما هنگامی که حیات رخت می بندد، جسم بی حیات روی دست بازماندگان می ماند و دریک لحظه به پدیده ای غریب استحاله می یابد که باید از آن پرهیز کرد و هرچند طی مراسمی بعضا پر شکوه باید به گونه ای محو و ناپدید گردد.در این فرهنگ نوین جسم پس از گذر مرگ مترود و بیگانه نمی گردد بلکه به ماده ای تحول یافته است که می تواند به گونه ای به طبیعت سپرده شود و یا به کارآفرینش هنری آید، تا به تجلی اش در زندگی تداوم بخشیده شود.

زندگی نیما با وجود کوتاهی ، زندگی ویژه ای بود سرشار از عشق و سرزندگی ، در کنار حمل مداوم یک تراژدی محتوم ، تناقضی که شاید گویای فلسفۀ عمومی حیات نیز باشد.

امروز در سالگرد وداع آخرین نیما تداوم او را در مفهوم زندگی و در گذر زمان و حضورپر رمز و راز انسان با درد ها و شادی هایش در این مسیر پیچیده و پر شگفتی مشاهده می کنیم. انرژی که از چشمۀ عشق عمیق نیما سیراب شده است اینگونه با عبور از منشور هنری بدیع زندگی ساز می شود.

فضای عجیبی ست به هرجای سالن نظر می افکنی ردی از نیما می بینی که با رنگ ها احاطه شده است انگار در انبوه شرکت کنندگان، سوار بر صندلی چرخدارش از هر تابلو بیرون می آید و در دیگری ناپدید می شود. آنچه را که این تابلو ها بازتاب می دهند و بیان می کنند با کلمات قابل توصیف نیستند و این اعجاز و ایجاز هنری است که با صداقت و جسارت خود را بیان می کند و عشق و زندگی مستتر در آن را به مشاهده کننده منتقل می سازد.مراسم امروز هم جلوه ایست خاص از آن انکشاف فرهنگی. تلفیقی هنرمندانه از یادمان یک عزیز و کار هنری به عنوان جوششی درونی ، جسورانه و بکر که نیازمند تعمقی ویژه است.

کیومرث نقی پور، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۴

 

Künstlerfrühstück mit Iraner Naghipour

16 Besucher zu Gast bei Anne Hollmann

Künstlerfrühstück mit Iraner Naghipour

Foto: dr

+

Behrouz Naghipour informierte über seine Werke. ·

Ostrittrum – Zum zweiten Mal lud Anne Hollmann am Sonntag zum geselligen Beisammensein mit einem Künstler im Rahmen des Künstlerfrühstücks ein. Waren am 3.

Juni zu der Auftakt-Veranstaltung mit Minoo Kajeh Aldin 26 Interessierte nach Ostrittrum gekommen, wollten sich diesmal 16 Kunstfreunde mit Behrouz Naghipour unterhalten, der aus den Niederlanden angereist war. „Der Kontakt kam durch Minoo Kajeh Aldin zustande“, berichtete Hollmann. Der Iraner spricht kein deutsch und nur wenig englisch, so dass seine Aussagen übersetzt werden mussten. Deshalb setzte er selbst auf die Sprache der Musik und spielte auf der Sitar.

14 Radierungen, zum Teil mit abstrakter Kunst, hingen an den Wänden des Kulturhauses und waren die Grundlage für anregende Gespräche. Naghipour ist Fotograf und arbeitete als Journalist. Nach seiner Migration in die Niederlande studierte er von 1994 bis 1999 Malerei und Grafik. Er stellt im Iran, in Deutschland und in den Niederlanden aus. Über seine Arbeiten sagt er: „Ich arbeite mit einem innovativen Ansatz zur Schaffung der Werke, in denen ich meine Gedanken über die Geheimnisse des Daseins widerspiegele. Geheimnisse, die mit den tiefsten Gefühlen und Gedanken zu tun haben.“ · dr

Signs as old as the beginning

Signs as old as the beginning

Minoo Khajehdin | 13 december 2011

 Since the worldwide immigration waves of the 1980s, numerous Chinese, Asian and Middle Eastern artists seeking freedom and proper conditions have moved to ‘the West’. This event has caused cultural exchanges and its effects on western culture are so obvious that they cannot be ignored. Sometimes these artists’ successes achieve such depth that they challenge the assumptions of western art and artists to see things differently.

The world does not belong only to the West anymore. The East has many things to offer in the field of art and artists from that region have increasingly set the pace/criteria for contemporary art. Behrouz Naghipour is one of these artists; he left his country in 1990 and has lived in the Netherlands ever since. Living in an open society has given him this opportunity to devote himself to art and has helped him discover many possibilities in painting, photography and music; art has become an indispensable part of his life.

If we study his work chronologically, we realize that it starts with figurative painting, but forms in these works become so abstract that sometimes the difference between such forms and abstraction is barely discernable. This set of Behrouz’s works is done in etching form or paintings on canvas.

We face an intellectual artist who becomes involved with philosophy through painting. We might be able to interpret this set of works by their autobiographical attributes. Man fights with his inner world while dealing with general concepts of psychology and philosophy and its reflection back upon him and on the artwork itself. Behrouz himself says that his works are, “portraying the human’s inner secrets and concepts such as life, death, love, hate, faith, sorrow, joy, weakness, strength”. In these paintings we see ordinary human figures or elements from nature that have been de-familiarized by their placement within an unrealistic context. This is surrealism that changes the common habits of vision and shakes ordinary thought. The themes of these works are mostly what could be characterized as graphic exposés of human inner conflicts and the artist’s thoughts and philosophical challenges.

The next generation of his work began in 2000 and shows more abstraction. Behrouz says about this body of work: “I draw myself into the impact of the role of color, line, texture, composition, structure, contrast, balance and…. on a white surface of the canvas, since each element of it has so many untold stories”. One of the features of Behrouz’s work in this period is the formal use of calligraphic language and the questioning the substance of religious, cultural and historical beliefs. These traits have much in common with characteristics of artists who lived in Eastern Europe in the 1980s and set their work apart from their contemporaries, somehow giving individuality to the contemporary modern painting styles. Behrouz Naqhipour creates a unique visual world by, on the one hand, utilizing Islamic pictorial conventions and graphics, Persian calligraphy, the typical colors used in Islamic art such as green turquoise and azure blue, and challenging the West’s visual language on the other. He not only uses the elements of his homeland artistic traditions in his work but also considers those of western painting. By using Persian calligraphy to create a new connection in these series of works, he still keeps a distance from his native culture but does not allow himself to be suppressed by the influence of western forms and culture either. He uses indigenous Islamic and Persian symbols and Ornaments, but that does not entail that he reproduces elements of Persian culture in his artwork in their exact form. Instead, he analyzes these elements and comes to new connections and graphical signs that change the former meaning of them.

With his approach, Behrouz achieves a visual language interface that can be understood by today’s generation and is highly relevant to contemporary art worldwide. He removes the philosophical, religious and cultural elements from their usual context and expresses them in a completely free form, playing with and trying out colors and materials. This de-familiarizing goes so far as to change the definition of typical Islamic color or traditional pictorial Or philosophical values of the East and involves us in new contemporary social-philosophical issues.

It can be said that Behrouz’s abstract artworks, in addition to their eye-catching features, present a world of questions before us that is amazingly complex but accessible at the same time. Time in Behrouz’s artworks is unstable and ephemeral, and this concept is not just about time in a chronological sense, but in a chaotic/ immeasurable /urgent sense. Everything is happening right now. Such abstract notions are central to his abstract painting. According to the artist, “the content of my work derives from my personal impressions of the world around me: Past, present and future worlds; the world here or there; the world of my imagination”.

Behrouz’s artworks break through the dimensions of space too. His world is not here or there but the one that his imagination constructs. Time and space therefore find their own reality in abstraction. He paints the ideas of time or space. Light in his works is not for determining the time of day but to bring us out of the ordinary dimension of time. This brings us closer to infinity which is as old as history; a history that is full of a bewildered man’s feelings and his inner world and states the passing of time and ancientness by using colors like brawn- ocher. The surface texture of the work evokes the manipulated essence of oldness.

Some of these works have architectural personalities that place the viewer in front of an ancient civilization’s remains. Sometimes concepts such as honor, courage, strength and weakness are explored in a humorous way. This humor can be subtle and lies in the concept of these artworks and the only way for understanding this humor is to engage with the work and the artist himself. This gloomy humor, despite its darkness, may give the viewer a sense of relief as well. This is a kind of puzzle, which can be solved only by referring to oneself and a redefinition of everyday concepts.

At very moment, Behrouz makes a puzzle for the viewer’s thoughts and feelings. These puzzles are not only the results of his abstract painting style – which inevitably has this characteristic – but are also derived from act of the artist’s conception. Persian poetry is written in English letters. This way of creation not only highlights and praises what is common but also becomes abstracted from the original artistic idea.Naghipour purges the form from meaning and concepts and transforms it to visual signs that can be read globally in the world of painting. Behrouz Naghipour’s artworks are as old as the human being and the extent of his world.

Minoo Khajehdin

December 2011

AldinVisual artist, Art Critic, member of the German – Austrians GEDOK Artists AssociationBildende Künstlerin Mitglied GEDOK Niedersachsen

http://www.facebook.com/pages/Minoo-Khajeh-Aldin-page-مینو-خواجه-الدین/274134619302867

نشانه هایی به قدمت زمان

نشانه هایی به قدمت زمان

مینو خواجه الدین | ۱۳ دسامبر ۲۰۱۱

از سال های هشتاد میلادی به بعد با مهاجرت هایی که در سطح جهان اتفاق می افتد، تعداد زیادی از هنرمندان چینی، آسیایی و خاورمیانه برای یافتن آزادی و شرایط مناسب برای فعالیت هنریشان به سوی غرب حرکت می کنند. این واقعه موجب بده بستان فرهنگیی می شود که تاثیراتش بر فرهنگ غرب دیگر بارز تر از آنست که بتوان نادیده اش گرفت. گاهی موفقیت این هنرمندان چنان عمق و ابعادی به خود می گیرد که هنر غرب را به کنکاش وا می دارد. جهان دیگر جهان یک سویه ی غرب نیست. شرق در عرصه ی هنر حرف هایی برای گفتن دارد که خود کم کم به معیارهای سنجشی برای هنر تبدیل می شود. بهروز نقی پور یکی ازین هنرمندان است او سال 1990 کشورش ایران را ترک می کند و درهلند اقامت می کند.

فضای بازغرب به او این امکان را می دهد که تمامن خود را وقف هنر کند و ازین راه به ابعاد و امکانات گسترده ی نقاشی و در کنار آن عکاسی و موزیک دست یابد و ازین طریق هنر برای او به ضرورتی تبدیل می شود که از زندگی او جدایی ناپذیر است. اگر بخواهیم به آثار بهروز به شکل تاریخی نگاه کنیم در آن روندی می یابیم که آغازش با نقاشی فیگوراتیو است. اما فورم ها در این نوع از کارهای بهروز به حدی آبستراهیرن می شود که گاهی به مرز آبستراکسیون می رسد.

این سری از کارهای نقی پور یابه شکل اچینگ و یا نقاشی روی بوم اجرا شده اند. ما در این کارها با هنرمندی متفکری روبرو هستیم که با نقاشی به فلسفه می پردازد. این سری از کارها شاید بتوان گفت ویژگی اتو بیو گرافیک دارد. در گیری انسان با دنیای درون خویش از یک سو و از سوی دیگر پرداختن به مفاهیم کلی روانشناختی و فلسفی و بازتاب آن در خود و در اثر.

بهروز خودش در این مورد می گوید: « به تصوير کشيدن رازهای درونی انسان و مفاهيمی مثل زندگی، مرگ، عشق، تنفر، اعتقاد، غم، شادی، ضعف، قدرت …» در این کارها ما فیگورها ی انسان یا عناصری از طبیعت را می بینیم که بطور واقعی نقاشی شده اند اما از آنجایی که در کنتکسی غیر واقعی قرار می گیرند، از آن ها آشنایی زدایی می شود. این ویژگی سورالی است که عادت های بینایی و فکری معمول را تکان می دهد و گاه به هم می ریزد. تم این کار ها عمدتن درگیری های انسان با درون خود و نوعی به تصویر کشیدن اندیشه ها و کنکاش های فلسفی این هنرمند است.

دوران بعدی کارهای او که عمدتن از سال ۲۰۰۰ شروع می شود نظر به انتزاع دارد. بهروز در مورد این دوره از کارهایش چنین می گوید: «خود را به تأثیر نقش حاصل از رنگ، خط، بافت، ترکيب، ساخت، کنتراست، بالانس و . . . روی صفحة سفيد دوک می سپارم. چرا که هر ذره از آن هزاران راز نا گفتة درونی را در بر دارد.». از ویژگی این دوره از آثار بهروز نقی پور وارد کردن عنصر خط ، زبان در فرم و بزیر سوال بردن مفاهیمی چون عقاید دینی، تاریخی و فرهنگی به لحاظ محتواست. این ویژگی ها دقیقن با ویژگی هنرمندان شرقی ساکن اروپا در سال های ۸۰ همسو است که کار این هنرمندان را از معاصران خود مشخص می سازد و به نوعی به یکی از سبک های نقاشی معاصر شخصیت می بخشد. بهروز نقی پور با سود جستن ازنقش و نگار های اسلامی، خط فارسی، رنگ های تیپیک اسلامی مثل سبز تورکیس، فیروزه ای، آبی لاجوردی از یک سو و از سوی دیگر به چالش کشیدن زبان تصویری غرب جهان تصویریی می سازد که منحصر به فرد است. او ازین طریق نه تنها عناصر هنری کشور بومی خود را در کارهایش دخالت می دهد بلکه المان های نقاشی غرب را از نظر دور نمی دارد. او دراین سری از کارهایش با به کار بردن خط فارسی در فرم درارتباطی جدید در عین اینکه از فرهنگ بومی خود فاصله می گیرد اما در فرم و فرهنگ غربی نیز حل نمی شود. او از دیدگاه هنربومی حرکت می کند اما این بدان معنیا نیست که عناصر تصویری را به عین از فرهنگ فارسی وارد نقاشی هایش می کند بلکه از طریق برخودی تحلیلی به آن ها به ارتباط ها و نشانه های تصویری نوینی دست می یابد که معنای سنتی این عناصر بومی را تغییر می دهد. او ازین راه به زبان تصویری میان فرهنگیی دست می یابد که برای انسان جهان امروز می تواند قابل دسترسی باشد. این موضوع به کارهای نقی پور ویژگیی فرا مرزی می دهد.

پرداخت بهروز به موضوع های فلسفی، مذهبی، فرهنگی نیز از کنتکس خود جدا می شوند و و در فرمی کاملن آزاد از طریق بازی و تجربه ی با رنگ و مواد بیان می شوند. این آشنایی زدایی تا حدی پیش می رود که درک تعریف شده از رنگ ها ی مشخص اسلامی یا شرقی ارزش های سنتی به هم می ریزد و ما را با سوال های فلسفی ـ اجتماعی نوینی درگیر می کنند. می توان گفت که آثار آبستره ی بهروز فزون بر عناصر زیبایی شناسانه اش دنیایی از سوال و کنکاش را به روی ما باز می کند که گاهی بطور شگفت انگیزی پیچیده اما در دسترس است.

زمان در کارهای بهروز زمانیست ناپایدار و گذارا. مفهوم گذرا بودن فقط به زمان محدرد نمی شود بلکه به تمام آنچه که هست. همه چیز در حال شدن است. چنین مفاهیم انتزاعی در نقاشی انتزاعی بهروز عینیت می یابند. به بیان خود هنرمند :

« محتوای کارهای من برداشتهای شخصی من از دنیای اطرافم می باشند:

دنیای گذشته، دنیای حال، دنیای آینده، دنیای اینجا، دنیای آنجا، دنیایی که خیالم به آن سفر میکند. …»

آثار بهروز ابعاد مکان را نیز در هم می شکند. دنیای او نه اینجاست و نه آنجا بلکه دنیاییست که او در خیال به آن سفر می کند. به این ترتیب زمان و مکان در انتزاع واقعیت خود را می یابند. او زمان و مکان را به تصویر نمی کشد بلکه ایده های این مفاهیم را به تصویر می کشد. نور در کارهای نقی پور برای تعیین ساعت روز نیست بلکه به ما این امکان را می دهد که از ابعاد زمانی ملموس بیرون آییم و به زمانی بی پایان و به قدمت تاریخ نزدیک شویم. تاریخی که سراسر داستان حس ها و دنیای درون انسان سرگشته است. تاریخی که با استفاده از رنگ های اخرایی ـ قهوه ای گذشت زمان و کهنگی را الغا می کند. بافت Texture کار ماهیتی دستخورده، دستکاری شده و موزه آل به خود می گیرد. استفاده ی از پاپ ماشه که خود ماده ایست قدیمی به کاراکتر تاریخی تاکید می ورزد. تعدادی از این کارها شخصیتی معمارگونه architektual دارند که بیننده با نگاه کردن به آن خود را در مقابل خرابه های باستانی یک تمدن می یابد. مفاهیم همچون افتخار، شجاعت، قدرت و ضعف گاهی به گونه ای طنز آمیز به کنکاش گرفته می شوند. این طنز در مفهوم این آثار نهفته است که فقط از راه درگیر شدن با آن ها و به تبع آن با خود هنرمند قابل درک است. طنز سیاهی که دراوج جدی بودنش شاید حس سبک شدن به بیننده می دهد. نوعی معما که برای حل آن فقط باید به درون خود رجوع کرد و مفاهیم روزمره شده را بار دیگر از نو تعریف کرد. او هرلحظه معمایی برای حس و اندیشه ی بیننده طرح می کند. این معما ها نه تنها در سبک نقاشی او که به دلیل آبستره بودنش خواه ناخواه این ویژگی را داراست بلکه در نحوه ی پرداخت کارهایش نیز ملحوظ می دارد. شعری فارسی با حروف لاتین روی بوم نقش می بندد.این نوع پرداخت نه تنها هر لحظه از آنچه که معمولیست خرق عادت می کند بلکه از نظر ایده ی هنری نیز به انتزاع می رسد. در اینجا هم بیننده ی بومی و هم غیربومی با «مسئله ای» روبه روست که  به دلیل آبستره بودن کار فقط از راه حس می تواند به آن نزدیک شود یا به آن دست یابد. نقی پور ازین راه فرم را از معنا و محتوا خالی می کند وآن ها را به نشانه های تصویریی تبدیل می کند که در دنیای نقاشی جهانی می شوند. می توان گفت که کارهای بهروز نقی پور به قدمت انسان و به وسعت جهان این انسانند.

مینو خواجه الدی

Minoo Khajeh Aldin Visual artist, Art Critic, member of the German – Austrians GEDOK Artists Association Bildende Künstlerin Mitglied GEDOK Niedersachsen

http://www.facebook.com/pages/Minoo-Khajeh-Aldin-page-مینو-خواجه-الدین/274134619302867

December 2011 

werkelijkheid

Behrouz Naghipour

Zelfs als kind had ik al een groot verlangen om te schilderen en te tekenen. Ging het als kind om mijn dromen, nu voelde ik een sterke drang om mijn gevoelens, gedachten en
mijn innerlijke raadsels te kunnen verbeelden. Het duurde niet lang tot mijn verlangen veranderde in stille wanhoop. Kon ik in mijn kindertijd mijzelf beoordelen, nu werd ik beoordeeld door een dwingende omgeving met een eenzijdige en fundamentele visie. Mezelf vrij maken van deze sfeer duurde heel lang.

Toen ik kennis maakte met een maatschappij waarin kunst onafhankelijk en vrij is, werd verborgen inspiratie en motivatie wakker in mij. Ik bleef zoeken en in een hogere sfeer onder invloed van stilte en muziek gaf ik me meer en meer over aan de patronen en beelden op het witte doek die ontstaan uit kleur, verf, textuur, compositie, structuur, contrast en balans.

rouzegare gharibist – 2009 03

Het weergeven van mijn gedachten en gevoelens is nu opnieuw een zoektocht geworden nu ik met open blik kijk naar al mijn ervaringen in kunst en van daaruit nieuw werk laat ontstaan. En elk aspect en elk fragment bevat duizenden niet vertelde raadsels. Ik maak gebruik van gemengde technieken waarin ook tekst een rol heeft.

Ik vind dit project interessant en uitdagend omdat ik door middel van dit proect de kans

krijg om mijn ervaringen als professionele kunstenaar te gebruiken om met mensen (jong en oud) nieuwe mogelijkheden te ontdekken en te onderzoeken en in wijken, buurten e
bijzondere plekken zoals een AZC of een gevangenis, school of organisatie te werken. Daarnaast spreekt het me aan dat ik als professionele kunstenaar met een andere culturele achtergrond middels dit project kans krijg om een bijdrage leveren aan het verrijken van de interculturele samenwerking binnen deze maatschappij.

Contact

Postbus 10216
1001 EE Amsterdam

06 4263 6037 (ma t/m do)

info@werkelijkheid.com

 

چهره یک هنرمند

چهره یک هنرمند

مینو خواجه الدین | ۱۳ آگوست ۲۰۱۰

بهروز نقي پور، هنرمند ايراني كه در هلند زند گي مي كند، چندي پيش نمايشگاهي از آثارش را درخانه ي ميان فرهنگي كارگاه/ايرانيان هانفر برگزار كرد. من او را در يك روز گرم ژوئيه در نزديكي «واسر كونست» ملاقات كردم. او نقاش،متفكر و موزيسين است. مرد ميان قامتي كه ظاهري آرام دارد و كم حرف مي زند. رفتار دوستانه و ملايمش مرا به ياد موبدان بودايي مي اندازد كه به جاي قبايي نارنجي رنگ ، شلوار جين مشكي و پيراهني مشكي تراز آن به تن دارد. كله ي كم مويش هم به اين شباهت مي افزايد. وقتي اين برداشتم را از ظاهرش با او در ميان مي گذارم لبخندي مي زند و مي گويد كه خيلي ها اين شباهت را به او نسبت مي دهنداما او در مورد بوديسم اطلاع زيادي ندارد. معلم اخلاق وپيرو عقيدتي بودن هم كار او نيست و از شرط و شروط و چهارچوب هاي از پيش تعيين شده هم خوشش نمي آيد و اضافه مي كند: « از آن جايي هم كه بوديسم را نمي شناسم نمي توانم هم بگويم كه اينان معلمان اخلاق هستند .»

بهروز نقي پور با لهجه ي كرمانشاهي، فارسي حرف مي زند و وقتي كه بحث هنري در مي گيرد واژه هاي هلندي اينجا و آنجا در ميان كلامش به گوش مي خورند.

ما همچنانكه در امتداد رودخانه لاينه به سوي ساختمان فاووست پيش مي رويم از او مي پرسم در كجاي جهان حس مي كند كه در خانه اش است. نقي پور مي گويد: « در كرمانشاه به دنيا آمده ام و به عنوان شهروند هلندي پذيرفته شده ام. اما آيا هويت من داشتن يك كارت و عكسي بر آن است؟ هویت من مجموعه اي از حس ، تفكر و واكنشم در برابر جهان اطراف است. من با هنر زندگي مي كنم و كارم اينست كه بازتاب هاي درونيم را به شكل اثر هنري تجسم ببخشم. من با هنر از ناكجا آبادم. با هنر بي هويتم. با هنر نه اينجاييم و نه آنجايي. با هنر همه جا خانه ي من است. با هنر بي وطنم. با هنر جهان وطنم.»

نقي پور 1956 متولد شده است. در ايران به عنوان روزنامه نگار و عكاس كار كرده است.1990 ايران را ترك گفته است. در هلند هنر هاي تجسمي خوانده و با رتبه ي ممتاز اين دوره را به پايان رسانده است. بهروز نقي پور از اين دوره به عنوان «دوران استقلال» ياد مي كند ومي افزايد: « زماني كه خلاقيت و شيفتگي خودم را به هنر كشف كردم، مي خواستم مانند دوران كودكيم نقاشي كنم اما اين بار نه روياهايم را بلكه انديشه و رازهاي دروني را. ولی اين شيفتگي به يك سكوت درد آور تبديل شد. چون وقتي بچه هستي تنها معيار مقايسه ات خودت هستي. اما به مثابه ي انسان بالغ‏، در جوی آلوده از حاکمیت استاد شاگردی، پيش نويس ها اقتدارسنتی راه بر تو سد می شود. ولی دیری نمی پاید که بار دیگر در هلند كه هنر مستقل و آزاد است، توانستم خود را با موضوع هايي نظير زندگي ، مرگ، عشق، نفرت، اعتقاد، سوگ، شادي، قدرت، بي قدرتي درگير كنم. اما اين كافي نبود و من بايد ازين فراتر مي رفتم. و حالا در در سكري آميخته از سكوت، موزيك و تفكر به تصاويري دست مي يابم كه از رنگ ها ، ساختار، تركيب، كنتراست و توازن پديد مي آيند. اين آثار انعکاسی از خود من هستند که هر عنصري از آن ازرازهاي درونی انسان خبر مي دهند.»

 در اين ميان من و نقي پوربه خيابان هاي پر رفت و آمد ليندن نزديك مي شويم. او را به سوي پارك كودكي كه در خيابان اشتركه اشتراسه قرار دارد هدايت مي كنم تا نظرش را در مورد آثار هنري كه در اين پارك كودك قرار دارند بپرسم. بچه ها با رنگ پوست، سن و مليت هاي مختلف باهم مشغول بازي هستند. پدر و مادر ها با لباس هاي رنگ و وارنگ كه خبر از عقايد و باور هاي متفاوت مي دهد دور ميز كاشيكاري شده اي نشسته اند و مشغول گپ و گو هستند. بهروز نقي پور شادي كودكانه اي بروز مي دهد و در حاليكه ديگر چندان جدي به نظر نمي رسد مي گويد: « صحنه ي جالبيه. من تا حالا توي اروپا چنين صحنه اي نديده ام » و بلافاصله اضافه مي كند: « ولي اخيرا هنر در اروپا به خدمت آموزش و مقاصد اجتماعي گرفته مي شود ودر چنين پروژه هايي هنر به عنوان هنر نا ب فراموش مي شود. حيف كه همه جا بودجه هاي مالي براي هنر حذف مي شوند و درست زماني كه جهان نياز به آن دارد يعني زماني كه بحران هاي مالي و اجتماعي اوج مي گيرد، اين اتفاق روي مي دهد.

 به ليمر اشتراسه مي رسيم. بهروز مي گويد: «‌گويي توي اين محله همه همديگر را مي شناسند. حس مي كني همه مي توانند با هم سلامي رد و بدل كنند و با هم گپ بزنند و همديگر را بفهمند. يك نوع چند فرهنگي بودن. مي پرسم :

« آيا چند فرهنگي بودن يك پديده ي جهاني است؟»

– « بي شك!» –

« آيا زماني كه هنر به يك موضوع جهاني مي پردازد هنري جهاني به زبان ديگر هنري جهانشمول است؟»

– «فكر نمي كنم كه يك موضوع جهاني، معيار جهاني شدن يك اثر بشود. شايد اصلا واژه ي جهاني واژه ي درستي در حوزه ي هنر نباشد. يك اثر هنري درک ديگري نسبت به حوزه ي علوم اجتماعي مي طلبد تا به طور جهاني فهميده شود. براي جامعه شناسي زبان مشترك شرط لازم است اما در حيطه ي هنر ” ناب بودن،كيفيت كار و قدرت بیان” يك معيار جهانيست. با اين ترتيب يك موضوع ناب محلي با يك روش بي بديل و شگرف مي تواند شهرتي جهاني نصيب يك اثر هنري بكند و در دنيا فهميده شود.»

در اين ميان به ليند نر ماركت پلاتز رسيده ايم. بهروز نقي پور نگاهي سريع به صفحه ي تلفن دستيش مي اندازد و از اين راه به من مي فهماند كه زمان، زمان رفتن است. موضوع زيادي وجود دارد كه مي خواهم با او در موردشان صحبت كنم. مثلا اينكه: « آيا هنرمند يك انسان جهان وطن است؟» اما بهروز نقي پور راه درازي تا «كريمپن آن دن اييسل» در پيش دارد.

مینو خواجه الدی

Minoo Khajeh Aldin Visual artist, Art Critic, member of the German – Austrians GEDOK Artists Association Bildende Künstlerin Mitglied GEDOK Niedersachsen http://www.facebook.com/pages/Minoo-Khajeh-Aldin-page-مینو-خواجه-الدین/274134619302867

هانوفر، تابستان 2010